مسألۀ کارگری[۱]
کارل مارکس
لندن، جمعه ۱۱ نوامبر ۱۸۵۳
«فرصتهای عالی و استفادههایی که از آنها شده است!» این عنوان یکی از درفشانیهای بینهایت کمدی - تراژیک نشریۀ مهم و متین اکونومیست است.[۲] بدیهی است که این «فرصتهای عالی» به وسیلۀ تجارت آزاد ارائه شدند و «استفاده» و یا به عبارت بهتر «سوء استفاده»ای که از آنها شده است، مربوط به طبقۀ کارگر می باشد.
«برای اولین بار طبقات زحمتکش سرنوشت خود را در دست داشتند! جمعیت پادشاهی متحد بریتانیای کبیر واقعاً رو به تقلیل گذاشت. مهاجرت بیشتر از رشد طبیعی جمعیت شده. کارگران از فرصتهایی که نصیبشان شد چگونه استفاده کردند؟ آنها چه کردند؟ عیناً همان کاری که قبلاً، هر بار که آفتاب بطور موقتی باز می گشت، می کردند. ازدواج نمودند و با نهایت سرعت بر تعدادشان افزوده شد. [...] با این میزان افزایش جمعیت، مدت زیادی طول نخواهد کشید تا تأثیر مهاجرت دوباره خنثی شده و فرصت عالی از دست برود.»
فرصت عالی برای آنکه ازدواج نکنند و بر تعدادشان افزوده نشود مگر در چارچوب صحیحی که مالتوس و مریدانش اجازه دادهاند! عجب اخلاقیات عالی ای! البته همانطور که خود اکونومیست تشخیص داده است، تعداد جمعیت تاکنون کاهش یافته و هنوز جبران مهاجرت را نکرده است. بنابراین نمی توان ازدیاد جمعیت را مسئول ایام مصیبت بار دانست.
«علاوه بر این، طبقات زحمتکش می بایستی از این فرصت نادر استفاده می کردند تا پس انداز کنند و سرمایه دار بشوند. [...] به نظر می رسد که آنها در هیچ موردی [...] به سطح سرمایه داران ارتقاء نیافته و حتی در این راه قدم نگذاشتهاند. [...] آنها فرصت شان را دور انداختهاند!»
فرصت برای آنکه سرمایه دار بشوند! در ضمن اکونومیست در مورد کارگران می گوید بعد از آنکه سرانجام دستمزدشان ده درصد افزایش یافت قادر بودند بجای ۱۵ شلینگ، ۱۶ شلینگ و ۶ پنس در هفته بدست بیاورند. البته حد متوسط مزد کمتر از ۱۵ شلینگ در هفته است، اما فعلاً این موضوع مطرح نیست و باید دید که چگونه می توان با ۱۵ شلینگ در هفته سرمایه دار شد! این قضیه ارزش آن را دارد که مورد مطالعه قرار گیرد. کارگران تجسم غلطی داشتند که می خواستند درآمدشان را بیشتر کنند تا وضعشان بهتر شود. اکونومیست می گوید:
«آنها بخاطر مبلغی بیش از آنکه به دردشان می خورد، اعتصاب کردهاند.» آنها با ۱۵ شلینگ در هفته بهترین فرصت برای سرمایه دار شدن را پیدا کرده بودند، اما با ۱۶ شلینگ و ۶ پنس دیگر این فرصت را ندارند. کارگران باید از یک سو کوشش کنند که نیروی کار کمیاب شود و سرمایه به حد وفور وجود داشته باشد تا بتوان سرمایه داران را مجبور به افزایش مزد ساخت. ولی وقتی چنین بشود که سرمایه به حد وفور موجود باشد و کارگر کمیاب شده باشد، تازه آنوقت آنها به هیچ وجه وقت حق ندارند که از این قدرت خود استفاده کنند و باید از ازدواج و افزایش تعداد خودشان جلوگیری کنند.
«آنها ولخرجانه زندگی کردهاند.» در بحبوحه قانون غلات همین اکونومیست به ما می گفت که کارگران فقط نیمه تغذیهای داشتند، نیمه عریان بودند و کمابیش گرسنگی می کشیدند. اگر آنها به زحمت می توانستند زنده بمانند پس چگونه می توانستند ولخرجی کنند؟ اکونومیست مرتباً لیست واردات را به رخ ما می کشد تا رشد سطح زندگی مردم و رونق کسب و کار را ثابت کند. بنابراین آنچه به عنوان برکت وصف ناپذیر تجارت آزاد اعلام می شد، اکنون به عنوان دلیلی برای ولخرجیهای جنون آمیز طبقۀ کارگر مورد تقبیح قرار می گیرد. ولی هنوز برای ما نامفهوم است که چگونه واردات می تواند با وجود تقلیل جمعیت و کم شدن میزان مصرف، همچنان افزایش یابد و چگونه صادرات می تواند با وجود تقلیل واردات همچنان افزایش یابد و چگونه صنعت و تجارت می توانند با وجود تقلیل واردات و صادرات گسترش یابند؟
«ثالثاً میبایستی از این موقعیت درخشان استفاده می کردند، به این ترتیب که برای خود و فرزندانشان وسایل بهترین تعلیمات ممکنه را فراهم می ساختند تا خود را بهتر با وضع بهبود یافتۀ شرایط شان منطبق سازند، و یاد می گرفتند که بهترین استفاده را از آن بکنند. بدبختانه باید بگوییم [...] که به ندرت مدارس تا این حد خلوت بوده و شهریۀ آنها با این وضع بد پرداخت شده است.»
آیا این واقعیت اینقدر شگفت آور است؟ رونق تجارت همپای بزرگتر شدن کارخانهها و استعمال بیشتر ماشینها صورت می گرفت و به این ترتیب تعداد بیشتری از کارگران بالغ جایشان به وسیلۀ زنان و کودکان اشغال می شد و مدت کار روزانه طولانی تر می گردید. هر قدر مادران و بچههای بیشتری به کارخانهها کشیده می شدند، به همان اندازه مدارس خلوت تر می شدند. و بالاخره اینکه فرصت چه نوع آموزشی را برای والدین و فرزندانشان فراهم آورده بودید؟ اکونومیست می گوید فرصت یاد گرفتن اینکه چگونه می توان سرعت افزایش جمعیت را در سطحی که مالتوس مقرر داشته، ثابت نگه داشت. آقای کوبدن می گوید تحصیلات باعث می شود که کارگران پی ببرند که مساکن کثیف، با تهویه بد و شلوغ، بهترین وسیله برای بدست آوردن سلامتی و نیرو نمی باشد! این درست مثل آن است که اگر خواسته باشیم انسانی را از مرگ در اثر گرسنگی نجات بدهیم به او بگوییم که قوانین طبیعی چنین مقرر می دارند که جسم انسان باید بطور منظم تغذیه نماید.
دیلی نیوز می گوید با تحصیلات می شد به طبقات زحمتکش مان فهماند که چگونه می توان از استخوانهای خشکیده مواد غذایی بدست آورد – چگونه می توان از نشاسته نان شیرینی ساخت و چگونه می توان از گرد و غبار مضر سوپ تهیه کرد!
بنابراین، مختصر کلام، فرصتهای درخشانی که طبقه کارگر از دست داده است عبارتند از فرصت درخشان ازدواج نکردن، فرصت زندگی با ولخرجی کمتر، تقاضای دستمزدهای بیشتری را نداشتن، با ۱۵ شلینگ در هفته سرمایه دار شدن، و یاد گرفتن اینکه چگونه می توان با غذای ناهنجار جسم انسانی را سرپا نگاهداشت، و روح را به وسیلۀ دکترینهای فاسد کنندۀ مالتوس به خفت کشاند.
جمعه گذشته ارنست جونز به شهر پرستون رفت تا برای کارگرانی که از کارخانهها بیرون انداخته شده بودند، دربارۀ مسائل کارگری سخنرانی نماید. در موعد مقرر لااقل ۱۵ هزار نفر در محل سخنرانی جمع شدند (روزنامه پرستون پایلوت تعداد حضار را ۱۲ هزار نفر تخمین زده است)، و آقای جونز مورد استقبال گرم و پرشوری قرار گرفت.[۳] من نکاتی از سخنرانی او را نقل می کنم:
«این مبارزات برای چه بودهاند؟ چرا اکنون جریان دارند؟ چرا باز هم اتفاق خواهند افتاد؟ بخاطر آنکه بنیاد حیات شما بدست سرمایهای ممهور شده است که جام طلایی آن را تا ته خالی کرده و فقط تفالههای کف آن را به شما می دهد. چرا وقتی در کارخانه را به رویتان می بندند، در زندگی به رویتان بسته می شود؟ برای آنکه کارخانه دیگری نیست که در آن کار کنید – امکان دیگری برای امرار معاشتان وجود ندارد. [...] چه چیز به سرمایه دار چنین قدرت عظیمی می بخشد؟ اینکه او صاحب تمام وسایل کار است ... از این رو، وسایل کار محوری است که آینده مردم به دور آن می چرخد ... فقط یک جنبش تودهای کارگران همه رشتهها، فقط یک جنبش ملی کل طبقات زحمتکش می تواند به نتیجۀ موفقیت آمیزی بینجامد ... اگر مبارزه تان را پراکنده و محلی کنید، آن را خواهید باخت – آن را در سطح ملی انجام دهید و پیروزی شما مسلم خواهد بود.»
آقای جورج کوول [یکی از رهبران کارگران اعتصاب کننده] پیشنهاد و آقای جان ماتیوس [یکی از کارگران چارتیست] تأیید کردند که از آقای ارنست جونز بخاطر مسافرتش به پرستون و خدماتی که در حق طبقۀ کارگر انجام داده است سپاسگزاری شود.
کارخانه داران کوشش بسیاری کرده بودند تا مانع ورود جونز به شهر شوند؛ نگذاشتند که سالنی برای برگزاری میتینگ اجاره داده شود، بنابراین پلاکاردهایی در منچستر تهیه شدند که مردم را آگاه می ساختند که گردهم آیی در فضای آزاد برگزار می شود. گروههایی که در فکر منافع خودشان بودند شایعهای مبنی بر اینکه آقای جونز می خواهد با اعتصاب مخالفت کند را بطور وسیع پراکنده ساختند، سعی کردند نفاق افکنی کنند، و نامههایی نوشته بودند مبنی بر اینکه چنانچه جونز به پرستون بیاید جانش در خطر خواهد بود.
نوشته شده در ۱۲-۱۱ نوامبر ۱۸۵۳
نخستین انتشار در نیویورک دیلی تریبون، شمارۀ ۳۹۳۶، ۲۸ نوامبر ۱۸۵۳
تجدید انتشار در نیویورک دیلی تریبون نیمه هفتگی، شمارۀ ۸۸۸، ۲۹ نوامبر ۱۸۵۳
امضاء: کارل مارکس
انتشار بر طبق متن نیویورک دیلی تریبون
مجموعه آثار مارکس و انگلس، جلد ۱۲
توضیحات
[۱] به توضیح شمارۀ ۳۲۱ از جلد ۱۲ مجموعه آثار مارکس و انگلس به زبان انگلیسی مراجعه نمایید.
این حقیقت که مارکس از مطالب منتشر شده در «روزنامۀ مردم» مورخ ۱۲ نوامبر ۱۸۵۳ در مقالهاش که برای ۱۱ نوامبر ۱۸۵۳ تاریخ گذاری شده استفاده کرده نشان می دهد که یا این شمارۀ روزنامه زودتر از تاریخی که در آن درج شده منتشر شده است، یا آنطور که محتمل تر است، مارکس از پیش به این و سایر مطالب دسترسی داشته.
[۲] اکونومیست، شماره ۵۳۲، ۵ نوامبر ۱۸۵۳ – ویراستار.
[۳] مارکس هنگام توصیف سخنرانی جونز و دیگر سخنرانان در گردهم آیی پرستون در ۴ نوامبر ۱۸۵۳، با دقت مقاله «تظاهرات وسیع در پرستون» که در «روزنامه مردم» شماره ۸۰ منتشر شده بود را دنبال کرد. نقل قول از سخنرانی جونز مطابق با آن مقاله ارائه شده است – ویراستار.
- بازنویسی جواد راستیپور - از روی کتاب «مسائل کارگری»، انتشارات سوسیالیسم پاییز ۱۳۵۸
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۲/۲/۱۷
- نیاز به مقابله، بازبینی و تصحیح دارد.
MarxEngles.public-archive.net #ME0775fa.html
|