ايران و چين
فريدريش انگلس
اخيرا انگليسىها جنگى را در آسيا به پايان رسانده و بيدرنگ جنگ ديگرى را آغاز کردهاند. مقاومت ايرانيان و چينىها در برابر تجاوز انگليسىها تفاوتى را منعکس ميکند که شايان توجه است. در ايران سيسم سازماندهى اروپايى ارتش با بربريت آسيايى پيوند خورده است. در چين، تمدن نيمهپوسيده باستانىترين دولت جهان، با امکانات مخصوص بخود، عليه اروپاييان مقابله ميکند. ايران يک شکست آشکار را پذيرفت در صورتى که چين، نااميدانه، نيمه از هم پاشيده، سيستم مقاومتى را پديد آورده که اگر بکار گرفته شود به انگليسىها اجازه نخواهد داد که پيشروى پيروزمندانه خود را در چين تکرار کنند.
وضع ايران شباهت زيادى به وضع ترکيه، بهنگام جنگ با روسيه در سالهاى ١٨٢٩-١٨٢٨ داشت. افسران فرانسوى، انگليسى و روسى، هر يک بنوبت، سازماندهى ارتش ايران را عهدهدار بودهاند. در اثر حسادت، توطئهچينى، جهل، خيانت و فساد شرقيان - که ميبايستى بشکل افسران و سربازان اروپايى درميآمدند - سيستمى شکست ميخورد و بجاى آن سيستم ديگرى برقرار ميشد. ارتش جديد [ايران] هرگز فرصت نيافته بود که مديريت و قدرت رزمى خود را به محک آزمايش بگذارد. عمليات آن محدود به يک سلسله جنگ عليه کردها، ترکمنها و افغانها بود که طى آن برخى از واحدهاى ذخيره سواران غيرنظامى ايران شرکت داشتند. اين سواران نبردهاى واقعى راه انداختند؛ نظاميان جز ظاهرى آراسته، چيزى نداشتند که به دشمن نشان بدهند. بالأخره جنگ بين ايران و انگليس فرا رسيد.
انگليسىها به بوشهر حمله کردند و در آنجا با مقاومت دليرانه، ولى نابسنده، روبرو شدند. مدافعان شهر از ارتشيان منظم نبودند؛ بلکه فارسها و عربهايى بودند که در ساحل ميزيستند. ارتشيان در ٩٠ کيلومترى محل، روى تپه مستقر بودند. بالأخره آنان جلوتر آمدند. در ميانه راه قشون مختلط هندى-انگليسى با آنان مواجه شد؛ هر چند که نحوه بکارگيرى توپخانه افتخاراتى براى ايرانيان ببار آورد و ايرانيها بطور مطلوب دستجاتى بشکل مربع تشکيل دادند ليکن فقط آتش يکى از گردانهاى سواره نظام هندى تمام سپاه ايران، اعم از پيشقراولان و گردانهاى خط جبهه را از صحنه نبرد بيرون راند. براى اين که به قابليت اين سواران در قشون هند پى ببريم کافى است به کتاب "سروان نولان"[١] Nolan مراجعه کنيم. در ميان افسران انگليسى-هندى اين اسواران از بىارزشترين و بدترين نظاميان بشمار آمده و قابليت آنها را حتى کمتر از سواران نامنظم انگليسى-هندى توصيف ميکردند. "سروان نولان" حتى يک عمل جنگى را هم نميتواند نام ببرد که طى آن اين اسواران اعتبارى کسب کرده باشند. با تمام اين احوال ٦٠٠ نفر از اين سواره نظام ارتش ده هزار نفرى ايران را تار و مار کردند. وحشت چنان در سپاه ايران افتاده بود که جز توپخانه هيچ چيز در هيچ جا پايدارى نکرد. وقتى به محمرّه [خرمشهر] رسيدند، خود را از تيررس برکنار يافتند. در اين ميان فقط افراد توپخانه بودند که بجا مانده و از توپها دفاع ميکردند. بمحض اينکه توپها خاموش شدند خدمه آنها هم عقبنشينى کردند. هنگامى که سيصد و پنجاه تفنگدار کشتى از سواره نظام انگليسى در ساحل پياده شدند تمام سپاهيان ايرانى پس رفتند و کليه تسليحات و تجهيزات را بدست فاتحان نه - زيرا اينان را نميتوان فاتح ناميد - بلکه متجاوزان سپردند.
با تمام اين احوال ايرانيان را نميتوان يک ملت ترسو خواند و يا به علت پذيرش شيوههاى جنگى اروپاييان بوسيله شرقيان سرزنش کرد. جنگهاى روس و ترک در سالهاى ١٨١٢-١٨٠٦ و ١٨٢٩-١٨٢٨ از اين وقايع زياد داشت. مقاومت اصلى بر عليه روسها عبارت بود از مقاومت غيرنظاميان در شهرهاى حصاردار و ايالات کوهستانى. هر وقت که روسها با ارتشيان رسمى برخورد ميکردند به آسانى آنها را شکست ميدادند و يا گاهى با نخستين آتش آنان ميگريختند؛ در صورتى که افراد غير نظامى طى يکى از برخوردها در "وارنا" Varna حملات روسها را بمدت چندين هفته دفع کردند. و در ضمن در آخرين جنگ ارتش منظم ترک در تمام جبهه ها، از التينت Oltenitza و ستاتى Citate گرفته تا قارس Kars واينگور Ingur، روسها را شکست داد.
واقعيت اين است که هنوز انتقال سازمان نظامى اروپائيان به ملل بربر پايان نيافته، فقط ارتش جديد، به شيوه اروپايى مجهز و تقسيمبندى شده است. چنين اقداماتى فقط نخستين گام است. اِعمال مقررات اروپايى هم به تنهايى کافى نيست؛ اين امر موجب نميشود که انضباط اروپايى بر ارتش مستولى گردد، به همين ترتيب مقررات آموزشى اروپايى سبب پديد آمدن تاکتيک و فنون رزمآورى اروپايى نميشود. اصل و از همه مهمتر تربيت عدهاى افسر و درجهدار بر طبق سيستم اروپايى است. اين افراد ميبايستى از خرافات و خاطرات ملىِ گذشته در زمينه نظامى مبرا شوند تا بتوانند در نفرات خويش روح زندگى نو بدمند. چنين کارى به زمان خيلى زيادترى نياز دارد و مسلما با در نظر گرفتن نادانى، ناشکيبايى، خرافات شرقى و تغييرات سريع تقدير، که از ويژگيهاى دربارهاى شرقى است، با موفقيت روبرو نميشود. يک سلطان يا شاه بمحض اين که ميبيند سپاهيانش، بدون بهم زدن صف، ميتوانند رژه بروند و با ستون بچپ چپ يا براست راست بکنند، تصور ميکند که آنان پرقدرتترين و بهترين ارتشهاى جهان هستند. در مدارس نظام "ميوهها" چنان دير ميرسند که با در نظر گرفتن بىدوامى دولتهاى شرقى نميتوان از اين مدارس انتظار داشت که نتايج چشمگيرى ببار آورند. حتى در ترکيه تعداد افسران آزموده بسيار اندک است و ارتش ترک بدون افسران اروپايى و تعدادى از اروپائيان مسلمان شده نميتوانست گليم خود را از آب بيرون بکشد.
تنها اسلحهاى که در همه جا استثناء است، توپخانه است. در اين مورد شرقيان چنان بىکفايت و ناتوان هستند که اجبارا تمام کارهاى توپخانه را به معلمان اروپايى واگذار ميکنند. در نتيجه در ترکيه، مانند ايران، در مقايسه با پياده نظام و يا سواره نظام، توپخانه خيلى پيشرفته است.
در چنين شرايطى بود که ارتش هندى-انگليسى که يکى از قديمىترين ارتشهاى مشرق زمين بوده و بر طبق سيستم اروپايى سازمان يافته بود، سپاهيان ايران را تار و مار کرد. اين ارتش تنها ارتشى بود که تابع دولتى شرقى نبوده، منحصرا پيرو مديريت اروپايى بود و بطور کامل تحت فرماندهى آنان قرار داشت و بوسيله نفرات و نيروى دريايى انگلستان پشتيبانى ميشد.
در مورد ايرانيان، بجاى درخشندگى، عکس آن صادق بود. چيزى که در مورد ترکها ديده شد، درباره ايرانيان نيز بچشم ميخورد. بدين معنى که اونيفورم و طرز لباس پوشيدن اروپايى براى رژه رفتن، به تنهايى نميتواند رمز شکستناپذيرى باشد. ممکن است در بيست سال آينده شکست ايرانيان، همانند ترکها در پيروزيهاى اخيرشان، قابل ترديد باشد.
بنا به اطلاع، سپاهيانى که بوشهر و محمّره را به تصرف درآوردند بلافاصله به چين اعزام شدند. نفرات اين سپاه (هندى-انگليسى) در چين با دشمنى کاملا متفاوت روبرو خواهند شد. آنها بجاى شيوههاى اروپايى با مسائل تودههاى جنگاور غيرنظامى آسيايى رويارو خواهند بود؛ ولى اگر چينىها يک جنگ ميهنى عليه آنان راه بياندازند، و اگر خونريزى و بىتوجهى آنان را وادارد که از سلاحهاى دم دست خود استفاده کنند سپاه هندى-انگليسى چه روزگارى ميتواند داشته باشد؟
اکنون روحيه چينىها با زمان جنگهاى ١٨٤٠ و ١٨٤٢ [جنگ ترياک] فرق ميکند. در آن زمان مردم آرام بودند، نبرد با متجاوزان را به عهده سربازان امپراتورى واگذار کردند که بنا به اعتقاد شرقى در مورد قضا و قدر، با نخستين شکست تسليم دشمن شدند.
ليکن حالا، حداقل در ايالات جنوبى، در آن جاهايى که تاکنون مخاصمات محدود بوده است، تودههاى مردم فعالانه عليه بيگانگان بپا خاسته، حتى بشکلى مذهبى بر ضد آنان ميجنگند. چينىها نان ستون اعزامى به هنگکنگ را با پيشانديشى به زهر زيادى آغشته کردند. (چند قرص از اين نان را براى آزمانيش براى "لىبيک" [٢] فرستادند. وى آنها را پر از سمّ آرسنيک يافت. مقدار زهر چنان بود که بلافاصله حالت تهوع پديد ميآورد و در نتيجه اثرات سم خنثى ميشد). چينىها با سلاحهاى مخفى سوار کشتىهاى تجارتى ميشوند و در جريان سفر مسافران اروپايى کشتىها را قتل عام ميکنند و سپس کشتى را به تصرف درميآورند. آنان تمام خارجيانى را که دم دست مييابند ميربايند و ميکُشند. حتى کارگران چينى که به کشورهاى ديگر مهاجرت کردهاند بعنوان همدردى، در کشتىهاى حمل و نقل سر بشورش برميدارند و براى تصرف کشتى ميجنگند، يا بجاى تسليم با خودکشى به زير آب ميروند، يا در ميان شعلههاى کشتى ميسوزند. حتى در خارج از چين، کسانى که تاکنون سر به زيرترين و آرامترين افراد بودهاند با هم ميسازند و ناگهان بپا خاسته و شبانه دست بشورش ميزنند، مانند مورد ساراواک Sarawak يا سنگاپور، جز با زور و مراقبت آرام نميگيرند. سياست غارتگرى انگلستان چنين انفجارى را در سراسر چين عليه همه خارجيان برانگيخته است و به اين جنگ جنبه کشتار جمعى داده است.
ارتش در برابر ملتى که به چنين وسائلى مجهز بشود چه ميتواند بکند؟ يا تا چه اندازه اين ارتش بيگانه ميتواند در داخل کشور پيشروى کند و خود را در امان نگهدارد؟ اين سوداگران تمدن که شهرهاى بيدفاع را به گلولههاى آتشبار ميبندند و تجاوز به زنان را با کشتار همراه ميکنند، کارهاى چينيان را ناجوانمردانه، وحشيانه، و بيرحمانه مينامند. براى موفقيت، اين حرفها در نظر چينىها چه اهميتى دارد؟
با توجه به اين که انگليسىها با آنها بطور وحشيانه رفتار ميکنند در نتيجه نميتوانند آنان را از اَعمال وحشيانه متقابل باز دارند. اگر ربودن انگليسىها، حملات غافلگيرانه و کشتارهاى شبانه ناجوانمرانه نام ميگيرند، سوداگران تمدن بايد بدانند، همان طور که خودشان معتقدند، چينىها نميتوانند با ابزارهاى جنگى معمولى در برابر وسايل ويرانگر اروپايى پايدارى کنند.
خلاصه، بر خلاف روزنامههاى اشرافى انگليسى که ميکوشند بيرحمىهاى وحشتناک چينىها را غيراخلاقى جلوهگر سازند ما بايد بپذيريم که اين يک جنگ تحميلى و جنگى ميهنى براى پاسدارى از مليت چينى است و به رغم خرافات بسيار زياد، جهل پرتعصب و بربريت ظاهرى، اين يک نبرد مردمى است. در چنين نبردى، وسايلى که بوسيله مردمِ بپاخاسته بکار گرفته ميشود نميتوانند طبق مقررات، مورد قبول يک يک جنگ معمولى باشد، يا با معيارهاى انتزاعى ديگرى ارزيابى شوند؛ در اين مورد تنها درجه تمدن ملت بپا خاسته بايد معيار محسوب شود.
اين بار انگليسىها در وضع دشوارى قرار دارند. بنظر نميرسد که تعصب ملى چينى تاکنون از مرز ايالتهاى جنوبى به نقاطى که هنوز به شورش بزرگ نپيوستهاند فراتر رفته باشد. آيا قرارست جنگ در همين حد بماند؟ در اين صورت هيچ نتيجهاى از آن حاصل نميشود، زيرا که هيچ نقطه حياتى امپراتورى مورد تهديد قرار نميگيرد. اگر تعصب ملى تمام مردم را در داخل چين فرابگيرد در اين حالت چنين جنگى خيلى خطرناک ميتواند باشد. "کانتون" ممکن است ويران شود و سواحل، تحت اشغال کامل انگليسىها درآيد، ليکن تمام نيروهايى که انگليسىها ميتوانند جمع و جور کنند براى تصرف و نگهدارى دو ايالت "کوانگ-تونگ" و "کوانگ-سى" کافى نيست. انگليسىها چه کارى فراتر از اين ميتوانند بکنند؟ در شمال، کانتون تا شانگهاى و نانکن در اختيار شورشيان چينى است؛ حمله به اين نقاط سياست نادرستى است. تنها نقطهاى که ميتواند بدانجا حمله برد و نتايج تعيين کننده بدست آورد پکن در شمال نانکن است. ولى کجاست آن ارتش عظيمى که بتواند پايگاههاى عملياتى تقويت شده و مجهزى در ساحل ايجاد کند، موانع سر راه را براى قسمتهاى نظامى که مأموريت برقرارى ارتباط با ساحل را داراست بردارد و نيز قوايى که اقلا به صورت يک نيروى ظاهرى هم باشد در پاى ديوار شهرى که به بزرگى لندن است و صدها کيلومتر از نقطه پياده شدن اين ارتش فاصله دارد حضور داشته باشد؟ از سوى ديگر اگر حتى حرکتى منجر به اشغال پکن بشود تمام بنيادهاى امپراتورى متزلزل ميشود و سقوط سلسله منچو Manchu تسريع گشته راه را براى پيشرفت نه انگليسىها، بلکه روسها هموار ميسازد.
جنگ اخير انگليس و چين چنان پيچيده است که کامل غير ممکن است بتوان نتايج آن را حدس زد. به مدت چندين ماه، بعلت نبود گروههاى نظامى و نيز به مدت بيشترى به واسطه بىتصميمى، جز در چند نقطه بىاهميت که در شرايط کنونى کانتون هم بخشى از آنهاست، انگليسى ها اقدام مهمى به عمل نخواهند آورد.
يک نکته مسلّم است، بدين معنا که آخرين ساعات چين قديمى فرا ميرسد. جنگ داخلى از هم اکنون جنوب را از شمال امپراتورى جدا کرده شاه شورشى همانقدر در قبال سپاهيان امپراتورى در امان است (وگرنه در قبال توطئه چينى دهقانان شخص خودش) که "امپراتور آسمانى" در قبال شورشيان پکن. تا اين لحظه کانتون نوعى جنگ استقلال عليه انگليسى و هر بيگانه ديگر را به پيش ميراند؛ در حالى که ناوگان و لشگريان انگليسى و فرانسوى در هنگکنگ پياده ميشوند، قزاقها در مرز سيبرى به آهستگى، ولى با اطمينان، از کوههاى "دائور" تا سواحل "آمور" پيشروى ميکنند و پياده نظام و ناويان روسى استحکامات بنادر باشکوه منچورى را در محاصره ميگيرند. بنظر ميرسد تعصبات چينىهاى جنوب در مبارزهشان عليه خارجيان نشانگر خطر عظيمى است که چين قديم را تهديد ميکند. تا چند سال ديگر ما شاهد سقوط قديمىترين امپراتورى جهان و آغاز دوران جديدى براى آسيا خواهيم بود.
اين نوشته در حدود ٢٠ ماه مه ١٨٥٧ در شماره ٥٠٣٢ نيويورک ديلى تريبيون، به تاريخ ٥ ژوئن ١٨٥٧ بچاپ رسيد.
[١]
نولان، لوئيس ادوارد (حدود ١٨٥٤-١٨٢٠) - افسر انگليسى مأمور خدمت در هندوستان، در جنگهاى کريمه شرکت کرد و کتابهايى درباره سواره نظام نوشت.
[٢]
لىبيک، شيميدان آلمانى ١٨٧٣ - ١٨٠٣ بانى شيمى کشاورزى. م
بازنويسى با اندکى تغييرات از روى ترجمه فارسى دکتر داور شيخاوندى
MarxEngles.public-archive.net #ME1011fa.html
|