اتحاديهها
فريدريش انگلس
... تصور نميکنيم هيچ کارگر انگليسی امروز ديگر محتاج اين آموزش باشد که هر فرد سرمايهدار، و همچنين طبقه سرمايهدار بطور کلی، علاقه دارد دستمزدها را تا حد امکان کاهش دهد. همانگونه که ديويد ريکاردو قطعا اثبات کرده بود محصول کار، پس از کسر کليه مخارج، به دو سهم تقسيم ميشود؛ يک سهم دستمزد کارگر را تشکيل ميدهد، و يک سهم سود سرمايهدار را. حال از آنجا که اين محصول خالص در هر مورد خاص کميّتی است معيّن، روشن است که سهم موسوم به سود نميتواند افزايش يابد بدون آنکه سهم موسوم به دستمزد کاهش بيابد. انکار آنکه سرمايهدار به کاهش دستمزدها علاقه دارد معادل گفتن اين است که او به افزايش سودش علاقه ندارد.
ما بر اين نکته بخوبی واقفيم که راههای ديگری برای افزايش موقت سود وجود داد، اما اين راهها قانون کلی را تغيير نميدهند؛ و لذا در اينجا نيازی نيست خود را به آنها مشغول داريم.
حال اين سؤال پيش ميآيد که سرمايهداران چگونه ميتوانند دستمزدها را کاهش دهند در حاليکه نرخ دستمزد تحت حاکميت يک قانون خاص و بدقت تعريف شده اقتصاد اجتماعی قرار دارد و بوسيله آن تعيين ميشود؟ قانون اقتصادی دستمزد سر جای خود هست، و غير قابل رد کردن هم هست. اما، همانطور که ديديم، انعطاف ميپذيرد. به دو طريق. نرخ دستمزد را، در يک صنعت خاص[١]، ميتوان به دو طريق کاهش داد؛ مستقيم و غيرمستقيم. طريق مستقيم يعنی عادت دادن تدريجی کارگران آن صنعت به يک سطح زندگی نازلتر؛ و طريق غير مستقيم يعنی اضافه کردن ساعات کار روزانه (يا افزودن به شدت کار در همان تعداد ساعت) بدون اضافه کردن حقوق (کارگر).
رقابت موجود ميان سرمايهداران يک صنعت خاص عامل محرّک ديگری است که به علاقه هر فرد سرمايهدار به آنکه سود خويش را از طريق کاهش دستمزد کارگران خود افزايش دهد، شدت ميبخشد. هر يک از آنان ميکوشد، محصول خود را از رقبايش ارزانتر بفروشد، و اگر نخواهد در اين ميان سود خودش را قربانی کند بايد بکوشد دستمزدها را کاهش دهد. به اين ترتيب فشاری که بر اثر علاقه هر فرد سرمايهدار بر نرخ دستمزد وارد ميشود بر اثر رقابت ميان سرمايهداران ده برابر ميگردد. اگر مسأله پيش از اين بر سر سود کمتر يا بيشتر بود، اکنون بر سر ضرورت است.
در مقابل اين فشار مداوم و لاينقطع، کارگران نامتشکل وسيله مؤثری برای ايستادگی ندارند. از اينرو در صنايعی که تشکل کارگری وجود ندارد، دستمزدها مدام رو به تنزل و ساعت کار مدام رو به افزايش دارند. و اين پروسه آهسته، اما مطمئن، به پيش ميرود. دورههای رونق شايد گاه به گاه سبب توقف آن شود، اما سپس دورههای کسادی فراميرسد و هر چه بيشتر آن را تسريع ميکند. کارگران رفته رفته به سطح زندگی نازلتر و نازلتری عادت ميکنند. در همان حال که طول روز-کار دَم بدَم به حداکثر ممکن خود نزديک ميشود، دستمزدها هم هر دَم به حداقل مطلق خود، يعنی مبلغی که با کمتر از آن کارگر ديگر مطلقا امکان زندگی و توليد مثل خود را ندارد، نزديکتر و نزديکتر ميشوند.
بر اين (روند کلی) در اوايل اين قرن استثناء موقتی وجود داشت. استفاده از قوّه بخار و ماشين آلات بخاری بسرعت گسترش مييافت، اما جوابگوی تقاضا برای محصولات آنها که افزايش سريعتر داشت نبود. در اين صنايع دستمزدها، به استثنای دستمزد کودکانی که از کارستان[٢] مستقيما به کارخانهدار فروخته ميشدند، علیالقاعده بالا بود. دستمزد پرداختی برای آن نوع کارهای ماهر يدی که امر (سرمايهداران) بدون آنها نميگذشت، بسيار بالا بود؛ دريافتی آن زمان يک رنگرز، يک مکانيک، يک بُرِشزنِ مَخمَل، و ريسندهای که روی دستگاه نخريسی ميول[٣] کار ميکرد، امروز مايه حيرت است. در همان حال آن دسته از (صاحبان) حِرَف که جای خود را به ماشين ميسپردند بتدريج از گرسنگی تلف ميشدند. اما ماشينآلات جديد رفته رفته جايگزين کارگرانی که دستمزدهای بالا ميگرفتند نيز شد؛ ماشين آلاتی اختراع شد که ماشين توليد ميکرد، آنهم با چنان شتابی که عرضه کالاهای ماشينی با تقاضا برای آنها نه تنها برابر گرديد بلکه بر آن پيشی گرفت. در ١٨١٥ که با برقراری آرامش عمومی کار تجارت بار ديگر نظام گرفت، دورههای نوسانی رونق، (سپس) اضافه توليد، و (در پی آن سقوط اقتصادی و) وحشت تجاری - سيری که طی دورههای دهساله تکرار ميشد - آغاز گرديد. همه آن مزايايی که کارگران از دورههای رونق پيشين برای خود محفوظ داشته، و يا شايد در دورههای اضافه توليد لجام گسيخته حتی بر آن افزوده بودند، اينک در دوره کسادی و وحشت تجاری از آنها باز ستانده ميشد؛ و جمعيت صنعتی انگلستان بزودی به اين قانون کلی که دستمزد کارگران غير متشکل مدام رو به حداقل مطلق دارد، گردن گذارد.
اما طی اين مدت اتحاديهها نيز، که در ١٨٢٤ قانونی شده بودند، به ميدان آمده بودند. سرمايهداران هميشه متشکلند. آنان در بيشتر موارد نه اتحاديه رسمی لازم دارند، نه ضوابط تشکيلاتی، نه مسئول، و نه چيز ديگری. تعداد کم آنها - در مقايسه با کارگران - اين واقعيت که طبقه مجزايی را تشکيل ميدهند، و مراودات مداوم اجتماعی و تجاریشان با يکديگر، همان کار اتحاديه را برايشان ميکند. بعدها، وقتی شاخهای از کارخانهداران ناحيهای را صاحب شدند، همچنانکه صنعت پنبه لانکاشاير را صاحب شده است، وجود يک اتحاديه رسمی برای سرمايهداران ضروری ميگردد. اما در مقابل، کارگران از همان ابتدا امرشان بدون يک تشکل قوی نميگذرد؛ تشکلی که ضوابط خود را بدقت تعريف و اختياراتش را به مسئولين و کميتههای نماينده خود تفويض کرده باشد. قانون سال ١٨٢٤ اين تشکلها را قانونی کرد. از آن روز کارگر در انگلستان قدرتی شد. حال ديگر توده مستأصل و دچار تفرقه سابق از اين وضع درآمده بود. بر نيروی حاصل از اتحاد و عمل مشترک بزودی نيروی خزانههای پُر و پيمان - که برادران فرانسویمان نام گويای "صندوق مقاومت" بر آن گذاشتهاند - افزوده شد. وضع بکلی تغيير کرد. سرمايهدار ديگر نميتوانست بدون آنکه احتمال خطر برايش وجود داشته باشد بخيال کاهش دستمزدها يا افزايش ساعات کار بيفتد.
و چنين بود که يورشهای خشن طبقه سرمايهدار آنروز به اتحاديهها آغاز شد. اين طبقه در قديم تسمه از گُرده طبقه کارگر کشيده و اين را همواره از جمله حقوق حقّه و امتيازات قانونيش دانسته بود. جلوی اين کار قرار بود گرفته شود. پس جای تعجب نبود که آنان فرياد برآورند، سينه چاک دهند و دستکم به اندازه ملاکين ايرلندی امروز ادعای زيان مالی و حقوقی کنند[٤].
شصت سال تجربه مبارزه، اينک اينان را تا حدی به هوش آورده است. اتحاديهها (نيز) امروز نهادهای معتبری شدهاند، و کار آنها بعنوان نهادهای تنظيم کننده دستمزد درست به ميزان کار قوانين کارخانه ها و کارگاهها در تنظيم ساعات کار به رسميت شناخته ميشود. و نه تنها اين، که صاحبان صنايع پنبه در لانکاشاير اخيرا حتی به الگوبرداری از کارگران پرداخته اکنون ياد گرفتهاند که چگونه، وقتی به مصلحتشان باشد، مثل خود اتحاديهها يا بهتر از آنها اعتصابی سازمان دهند.
حاصل سخن اينکه از طريق عمل اتحاديههاست که قانون اقتصادی دستمزد بر ضد کارفرمايان به اجرا در ميآيد، و کارگرانِ تشکل يافته هر صنف قادر ميشوند، لااقل به تقريب، ارزش نيروی کاری را که در اختيار کارفرما قرار ميدهند، کامل دريافت کنند؛ و باز از طريق عمل اتحاديههاست که ساعات کار، با کمک قوانين دولتی، بنحوی تعيين ميشود که از آن حداکثری که فراتر از آن نيروی کار دچار فرسودگی زودرس ميگردد چندان تجاوز نکند. اين اما، حد اعلايی است که اتحاديهها، با نحوه تشکل امروزیشان، ميتوانند به کسب آن، آنهم با مبارزه مداوم و اتلاف نيرو و پول هنگفت، اميدوار باشند؛ و بعد نوسانات تجاری، دستکم هر دهسال يکبار، همه دستآوردها را بباد ميدهد و جدال بايد دوباره از سر گرفته شود. اين دور باطلی است که راه گريز ندارد. طبقه کارگر همين که هست باقی ميماند، طبقهای که نيکان چارتيست ما هراسی نداشتند طبقه بردگان مزدی بخوانندش. آيا نتيجه نهايی آنهمه کار، آنهمه از خود گذشتگی، آنهمه رنج، قرار است اين باشد؟ آيا بالاترين هدف کارگران انگليسی تا ابد قرارست همين باشد؟ و يا آنکه طبقه کارگر اين کشور سرانجام بايد بکوشد اين دور باطل را بشکند و در قالب جنبشی برای نابودی کامل نظام مزدی راه خلاصی بيابد؟
زيرنويسها
[١]
trade - صنعت، صنف. ما بجای اين واژه قرن نوزدهم اصطلاح امروزی آن را بکار بردهايم. معادل دقيق آن در فارسی، که هر دو مفهوم را برساند، "صناعت" است. که به همان ترتيب امروز واژه کهنهای است. ما همين کار را در مورد کلمات workingman (کارگر) و workpeople (کارگران) نيز کرده ايم. م.
[٢]
workhouse - نوانخانههايی که بينوايان در آنها در واقع به اَعمال شاقّه واداشته ميشدند. مارکس در کتاب سرمايه، کارِستان را جايی توصيف ميکند که "در آن فقر کيفر داده ميشود"؛ و انگلس در کتاب "وضع طبقه کارگر در انگلستان" اوضاع هولناک موجود در آنها را تصوير کرده است. م.
[٣]
ميول Mule - (در لغت به معنی قاطر) دستگاه نخريستی دستی که در ١٧٨٥ در انگلستان اختراع شد و خود حاصل آميزش دو اختراع قبلی بود؛ اينک وجه تسميه "قاطر". م.
[٤]
ملاکين ايرلند از تلاشهای دولت گلادستون در جهت تحديد فعال مايشائیشان در مورد زارعين اجارهدار بشدت خشمگين بودند. اشاره انگلس به همين ابراز خشم است. خلاصه توضيح ناشر.
بازنويسی از روی "کمونيست"، ارگان مرکزی حزب کمونيست ايران، سال پنجم، شماره ٤١، تيرماه ١٣٦٧ - صفحات ٢٥ و ٢٦ - ترجمه جهانگير هاتفی
MarxEngles.public-archive.net #ME1693fa.html
|